وبسایت هیئت غریب مدینه دهدشت

مذهبی،فرهنگی،اعتقادی

وبسایت هیئت غریب مدینه دهدشت

مذهبی،فرهنگی،اعتقادی

وبسایت هیئت غریب مدینه دهدشت

اعتقادی،سیاسی،علمی،روانشناسی،

محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

واقعا خواندنی_عاشقانه6

يكشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۴۱ ق.ظ
بسم تعالی


گویند سلطان محمود غزنوی جلوی پلکان قصر ایستاده بود که یکی از شعرای درباری(عوفی) را دید و از او خواست که وقتی سلطان پا به پله اول می‌گذارد مصراعی بگوید که سلطان حکم قتلش را بدهد و وقتی سلطان پا به پله دوم گذاشت مصراع دوم را چنان بگوید که نه تنها اثر مصراع اول را از بین ببرد بلکه شاعر را شایسته پاداشی گران کند  و همینطور در ادامه ...

شاعر قبول کرد و سلطان پا به پله اول گذاشت...


شاعراین چنین سرود:

سالها بود تو را می کردم
همه شب تا به سحرگاه دعا




یاد داری که به من می دادی
درس آزادگی و مهر و وفا




همه کردند چرا ما نکنیم
وصف روی گل زیبای تو را




تا ته دسته فرو خواهم کرد
خنجر خود به گلوگاه نگاه


تو اگر خم نشوی تو نرود
قد رعنای تو از این درگاه 


مادرت خوان کرم بود و بداد از پس و پیش
به یتیمان زر و مال و به فقیران بز و میش


یاد داری که تو را شب به سحر می‌کردم
صد دعا از دل مجروح پریشان احوال
 
وه که بر پشت تو افتادن و جنبش چه خوشست
کاکل مشک فشان با وزش باد شمال
 
عوفی خسته اگر بر تو نهد منع مکن
نام عاشق کشی و شیوه آشوب احوال
 
شاعر : عوفی

http://gharib-madineh-dehdasht.blog.ir/

یکشنبه  1396/11/29

نظرات (۱)

چقدر عاشقانست
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی