وبسایت هیئت غریب مدینه دهدشت

مذهبی،فرهنگی،اعتقادی

وبسایت هیئت غریب مدینه دهدشت

مذهبی،فرهنگی،اعتقادی

وبسایت هیئت غریب مدینه دهدشت

اعتقادی،سیاسی،علمی،روانشناسی،

محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۳ مطلب با موضوع «اشعار» ثبت شده است

سرسبز دل از شاخه بریدم،تو چه کردی؟
افتادم و بر خاک رسیدم،تو چه کردی؟

من شور و شر و موج و تو سرسختی ساحل
روزی که به سوی تو دویدم،تو چه کردی؟

هر کس به تو از شوق فرستاد پیامی
من قاصد خود بودم و دیدم تو چه کردی

مغرور ، ولی دست به دامان رقیبان
رسوا شدم و طعنه شنیدم،تو چه کردی؟

#تنهایی و #رسوایی ، بی مهر و آزار
ای عشق ، ببین من چه کشیدم تو چه کردی



چهار شنبه  1396/12/23

  • مهدی آرام بن






شنبه  1396/12/12
  • مهدی آرام بن

عارفانه4

۰۱
اسفند

بسم تعالی


حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم

چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم
دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم
  • مهدی آرام بن
بسم تعالی


گویند سلطان محمود غزنوی جلوی پلکان قصر ایستاده بود که یکی از شعرای درباری(عوفی) را دید و از او خواست که وقتی سلطان پا به پله اول می‌گذارد مصراعی بگوید که سلطان حکم قتلش را بدهد و وقتی سلطان پا به پله دوم گذاشت مصراع دوم را چنان بگوید که نه تنها اثر مصراع اول را از بین ببرد بلکه شاعر را شایسته پاداشی گران کند  و همینطور در ادامه ...

شاعر قبول کرد و سلطان پا به پله اول گذاشت...


شاعراین چنین سرود:

سالها بود تو را می کردم
همه شب تا به سحرگاه دعا




یاد داری که به من می دادی
درس آزادگی و مهر و وفا


  • مهدی آرام بن

عاشقانه 6

۲۶
بهمن
بسم تعالی

سرزده آمد به مهمانی همانی که زمانی...
دستپاچه می‌شوم از این ورود ناگهانی
 
خسته ی راه است و تنها آمده چرتی بخوابد
من غبار آلود در پیراهن خانه‌تکانی
  • مهدی آرام بن

عاشقانه5

۲۶
بهمن

بسم تعالی



پلک بستی که تماشا به تمنا برسد
پلک بگشا که تمنا به تماشا برسد

چشم کنعان نگران است خدایا مگذار
بوی پیراهن یوسف به زلیخا برسد
  • مهدی آرام بن

عاشقانه 4

۱۹
بهمن

بسم تعالی


رد شد از کوچه ی ما، خانه‌ی ما ریخت بهم
یک نظر کرد مرا کل مرا ریخت بهم

(من ملک بودم و فردوس برین...) اما او
بوسه ای داد به من، عرش خدا ریخت بهم
  • مهدی آرام بن

عارفانه3

۱۶
بهمن

بسم تعالی


به گردون می‌رسد فریاد یارب یاربم شب‌ها
چه شد یارب در این شب‌ها غم تاثیر یارب‌ها

به دل صدگونه مطلب سوی او رفتم ولی ماندم
ز بیم خوی او خاموش و در دل ماند مطلب‌ها

هزاران شکوه بر لب بود یاران را ز خوی تو
به شکرخنده آمد چون لبت، زد مهر بر لب‌ها

ندانی گر ز حال تشنگان شربت وصلت
ببین افتاده چون ماهی طپان بر خاک طالب‌ها

جدا از ماه رویت عاشقان از چشم تر هر شب
فرو ریزند کوکب تا فرو ریزند کوکب‌ها

چسان هاتف بجا ماند کسی را دین و دل جایی
که درس شوخی آموزند طفلان را به مکتب‌ها


شاعر : هاتف اصفهانی




http://gharib-madineh-dehdasht.blog.ir/  📌


دوشنبه  1396/11/16

  • مهدی آرام بن

عاشقانه3

۱۵
بهمن

بسم تعالی


خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود
ز دام خال سیاهش کسی رها نشود


خدا کند که نیفتد کسی ز چشم نگار
به نزد یار چو ما پست و بی بها نشود

  • مهدی آرام بن

عاشقانه2

۱۱
بهمن
بسم تعالی


تا زمانی که جهان را قفسی می‌دانم
هر کجا پر بزنم طوطی بازرگانم

گریه‌ام باعث خرسندی دنیاست چو ابر
همه خندان‌لب از اینند که من گریانم
  • مهدی آرام بن